محل تبلیغات شما



دیروز بهارنارنج تو وبلاگش از سنجاقکا و حس قشنگ پرواز نوشته بود و دیگه دلم طاقت نیاورد و گشتم و گشتم تا از بین آرشیو عکسام این سنجاقکِ آبیِ چشم درشت رو پیدا کردم و روزمو حسابی ساختم. عکس گرفتن از این ه های بال شیشه ای که خیلی زود میپرن و میرن واسه منی که یه لنز معمولی دارم اونقدر سخت و شیرین بود که وقتی این عکس رو گرفتم تو دلم یه عروسی با هزار تا مهمون بود :)) . . . دو تای دیگه رو گذاشتم ادامه
عینکشو زده بود به چشمش و اومد کنارم نشست. موبایلشو داد دستم تا مشکلش رو حل کنم، که چشمش افتاد به تار موی سفید روی سرم و گفت: " اِ یه موی سفید داری! " نمیدونم چی شد که این جمله از دهنم پرید: " یکی نیست. دو سه تایی هستند." شاید نباید می گفتم میدونی چیه من موهای سفیدم رو دوست دارم ترکیب رنگ نقره ای و قهوه ای روشن و و خرمایی قشنگن اما فکر نمی کنم پدر مادرا موی سفید روی سر "بچه شون" رو دوست داشته باشن .
اون لحظه ای که دید سانسوریاش پاچوش زده آنچنان ذوق کرد که حس کردم یه بار دیگه مادر شده و من صاحب یه برادر یا خواهر شدم :)) . . . گیاه خونِ تون نیوفته + هر چند وقت یه بار متوجه میشم بخش وبلاگ دوستان، وبلاگ ها رو میخوره!! نمیدونم چی میشه که وبلاگ ها گاهی از وبلاگ دوستان پاک میشن و چون آدرس ها رو ندارم و گاهی اسم وبلاگ ها یادم نمیمونه اینجوری میشه که گمتون می کنم! دلیلشو می دونید؟

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

خون دلی که لعل شد